جهادستان

متن مرتبط با «ای کسانی که ایمان آورده اید» در سایت جهادستان نوشته شده است

حکایت مرد تاجر و گربه چوپان...

  • مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد. یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت: میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت بروم. و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم. پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد. چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت. چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید. در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند. هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد. چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند. لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد. تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت: با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟ چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن. تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند. اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیر, ...ادامه مطلب

  • داستان عارفی که چله نشسته بود...

  • می گویند: عارفی ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا خدا را زیارت کند ، تمام روزها روزه بود. در حال اعتکاف. از خلق الله بریده بود. صبح به صیام و شب به قیام. زاری و تضرع به درگاه او شب ۳۶ ام ندایی در خود شنید که می گفت: ساعت ۶ بعد از ظهر، بازار مسگران، دکان فلان مسگر برو خدا را زیارت خواهی کرد عارف از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شد و در کوچه های بازار از پی دکان می گشت...می‌گوید: پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می داد، قصد فروش آنرا داشت... به هر مسگری نشان می داد، وزن می کرد و می گفت: ۴ ریال و ۲۰ شاهی پیرزن می گفت:نمی شود ۶ ریال بخرید؟ مسگران می گفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید و همه همین قیمت را می دادند. بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود. مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم، خرید دارید؟ مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟؟؟ پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود! مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی، امّا اگر اصرار داری من آنرا به ۲۵ ریال می خرم!!! پیر زن گفت: مرا مسخره می کنی؟!!! مسگر گفت: ابدا" دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت!!! پیرزن که شدیداً متعجب شده بود؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد. من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم: عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری؟!!! مسگر پ, ...ادامه مطلب

  • قوت تلقین بالای انسان...

  • می گویند: روزی قرار بود قاتلی اعدام شود. وقتی قاتل به پای دار رفت و طناب را دور گردن او آویختند، ناگهان روانشناس سر رسید و بلند داد زد دست نگه دارید. آنها از دار زدن مرد منصرف شدند و گوش به سخنان روانشناس سپردند روانشناس رو به حضار گفت: مگر نه اینکه این مرد قاتل است و باید کشته شود؟ همه جواب دادند بله روانشناس ادامه داد: پس بگذارید من به روش خودم این مرد را بکشم همه قبول کردند سپس روانشناس مرد را از بالای دار پایین آورد و او را روی تخته سنگی خوابانید و چشمانش را بست و به او گفت ای مرد قاتل من شاهرگ تو را خواهم زد و تو به زودی خواهی مرد. همه از این گفته روانشناس تعجب کردند روانشناس تکه ای شیشه از روی زمین برداشت و روی دست مرد کشید مرد احساس سوزش کرد. ولی حتی دستش یک خراش کوچک هم بر نداشت سپس روانشناس قطره چکانی برداشت و روی دست مرد قطره قطره آب می‌ریخت و مدام به او می گفت: تو خون زیادی از دست دادی و به زودی خواهی مرد. مرد قاتل خیال می کرد رگ دستش زده شده و به زودی میمیرد، در صورتی که دستش خراش کوچک هم نداشت مدتی گذشت و دیدند که قاتل دیگر نفس نمی کشد…او مرده بود ولی با تیغ؟؟ با دار؟؟ خیر او فقط و فقط با زهری به اسم تلقین مرده بود. پس از این به بعد اگه یک مریضی کوچک، ناراحتی و یا مشکلی داشتید با تلقین بزرگش نکنید، چون تلقین نداشته ها را به داشته ها تبدیل میکند؛ لازم به ذکر است که بر خلاف تلقین منفی، تلقین مثبت هم داریم. بخاطر دست یافتن به بهترین های خود به تلقین مثبت روی بیارید. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • فضیل بن ایاض...

  • می گویند: فضیل بنِ ایاض «رحمه‌الله» پسرش علی را دید که با گوشه‌ی لباسش کفه‌ی تراز ویِ دکانش را تمیز می‌کند.از او پرسید: برای چه هر روز چنین کاری را تکرار می‌کنی؟گفت: تا غبار راه و جاده را برای مسلمانان وزن نکنم!فضيل از شدّت حرص پسرش بر امانت در میزان و ترازو به گریه افتاد و به پسرش گفت: «پسرم، این عمل تو برای من بهتر از دو حج و بیست عمره است.» بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حکایت گوسفند مفت خور...

  • می گویند: کره خری از مادرش پرسید: این کجای انصاف است که ما با کلی سختی و مشقت، جو را از مزرعه به خانه حمل می کنیم، در حالی که گل های وی را گوسفند می خورد و کاه آنرا به ما می دهند…؟!گوسفند آن چنان به حرص و ولع گلها را می خورد که صدای خرت خرت آن و حسرت یکبار خوردن سبزی گل ما را می , ...ادامه مطلب

  • کسی که به دفاع از مال خود کشته شود شهید است...

  • از ابوهریرة روایت است که مردی پیش پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: ای رسول خدا اگر مردی آمد و می خواست مال م را بگیرد من چه کار کنم؟پیامبر صلی الله علیه وسلم گفت: مال خود را به وی مده.گفت: اگر با, ...ادامه مطلب

  • چرا پدر این چنین کردی؟ گناه من چه بود؟!...

  • ماجد جوان ۱۷ ساله‌ای بود که پدرش یکی از بزرگترین تجار شهرشان بود. در همان اوان ماجد با امام مسجدی که در همسایگی آنها قرار داشت آشنا شد و از محضر او محبت خدا و پیغمبرش را فرا گرفت. نور ایمان از سیمایش , ...ادامه مطلب

  • می روم از تو شکایت می کنم...

  • مردی همسرش را لت و کوب نمود، همسرش در حالیکه می گریست گفت: می روم از تو شکایت می کنم‌ شوهرش گفت:- که گفته که می توانی بروی! من اجازه ات نمی دهم. زن گفت: گمان می کنی که دروازه ها و پنجره را قفل نموده ا, ...ادامه مطلب

  • داستان نجم الدین ایوبی تکریتی...

  • نجم الدين ايوبی امير تكريت (شهری درعراق) برای مدتی طولانی ازدواج نمی کرد، برادرش اسد الدین شیرکوه از او پرسید: چرا ازدواج نمی کنید؟نجم الدین گفت: کسی را که من می خواهم، هنوز پیدا نکرده ام.اسدالدین گفت, ...ادامه مطلب

  • کدام ایمان عجیب استـ...

  • روزى صحابه رضى الله عنهم از رسول الله عليه وسلم، كردند كه كدام ايمان عجيب (جالب) است؟ رسول الله صلى الله عليه وسلم گفتند؛ شما جواب بدهيد اينرا، صحابه رض گفتند؛ ايمان ملايكه ها، رسول خدا صلى الله عليه , ...ادامه مطلب

  • زن مسلمان و همسایه مسیحی...

  • خانم مسلمانى در أردن همسايه ى مسيحى داشت، خبر شد كه وى مريض شده، رفت به عيادتش برايش سلام كرد و گفت؛ اجازه مى دهى كه بالايت قرآن بخوانم چنانچه ما بر مريض هاى خود مى خوانيم، و قرآن به ما دستور داده كه , ...ادامه مطلب

  • نکته های طلایی...

  • هشت چیز هیچ‌وقت سیر نمی‌شوند:۱ـ چشم از دیدن. ۲ـ زمین از باران. ۳ ـ زن فاحشه از مرد. ۴ ـ عالم از علم. 5 ـ سائل از سؤال. ۶ ـ حریص از جمع آوری مال. ۷ ـ دریا از آب. ۸ ـ آتش ار هیزم. سه کس بیشتر از همه مورد قهر وغضب خدا هستند: ۱ـ درویش متکبر. ۲ ـ زانی (زناکار) پیر. ۳ ـ عالم بدکار. خوبی زن در دو چیز است:۱ ـ اول اینکه نامحرمی او را نبیند. ۲ ـ دوم اینکه او نامحرمی نبیند. از زن چار چیز بخواهید: ۱ـ قلبش پاک باشد. ۲ ـ صورتش باحیا باشد. ۳ ـ زبانش شیرین باشد. ۴ ـ همیشه دست بکار باشد. در نتیجه کناره گیری از مردم سه تا نعمت بدست می‌رسد: ۱ـ راحت جسمانی. ۲ ـ قوت روحانی. ۳ ـ جرأت ایمانی. , ...ادامه مطلب

  • اندرز های ده گانه...

  • حضرت ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) گفته است: خداوند بزرگ، ده خصلت را روزی بنده خود گردانیده است که از آفات و بلایا نجاتش داده و در مقام مقربین و متقین قرارش می‌دهد. 1) راستی و صداقت با قلبی قانع. 2) صبر کامل و شکر دایم. 3) فقر دایم با زهد دایم. 4) فکر دایم با شکم گرسنه. 5) حزن دایم با خوف دایم. 6) جدیت و کوشش با بدنی متواضع. 7) مهربانی همیشگی با قلبی مهربان. 8) محبت دایم همراه حیا. 9) علم مفید با صبر دایم. 10) یمان دایم وعقل ثابت. حضرت عمر (رضی الله عنه) گفته است: ده چیز، بدون ده چیز دیگر درست در نمی‌آید: 1) عقل بدون ورع و زهد. 2) فضل بدون علم. 3) رستگاری و کامیابی بدون خوف خدا. 4) پادشاهی بدون دادگری. 5) اصل و نسب بدون علم و ادب. 6) شادمانی بدون امنیت. 7) رفق و مدارا بدون سخاوت. 8) فقر بدون قناعت. 9) مقام بدون تواضع. 10) جهاد بدون توفیق. حضرت عثمان (رضی الله عنه ) گفته است: ضایع ترین چیزها ده چیزند: 1) عالمی که مورد سوال واقع نشود و کسی از او چیزی نپرسد. 2) علمی که به آن عمل نشود و مورد استفاده قرار نگیرد. 3) رأی و نظر مصاب و دوستی که مورد تأیید و پذیرش واقع نشود. 4) اسلحه ای که در هیچ شرایطی به کار گرفته نشود. 5) مسجدی که در آن نمازی خوانده نشود. 6) قرآنی که تلاوت نشود. 7) ثروتی که چیزی ازآن در راه خدا انفاق نشود. 8) اسبهایی که مورد استفاده سواری و بار کشیدن قرار نگیرند. 9) علم و تق, ...ادامه مطلب

  • درمان با نامهای خداوند، اسماء الحسنی...

  • «ولله الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا» (اعراف/180) دکتر ابراهیم کریم، مبتکر در رشته‌ی زمین‌شناسی گوید: نامهای زیبا و نیکوی خداوند، نیروی شفابخش برای درمان بسیاری از بیماریها دارند، آن هم به وسیله‌ی روشهای دقیق اندازه‌گیری درسنجش تواناییهای درونی بدن انسان.او پی برده است که هریک ازنامهای خدا نیرویی دارد که سیستم دفاعی بدن را برای کار شایسته و مناسب در اعضای معینی تحریک می‌کند. وی با اجرای قوانین صدا و آهنگ متوجه شد که نام بردن حتی یکی ازاسماء الحسنی سیستم‌های انرژی بخش و توان حیاتی درون بدن انسان را بهبود می‌بخشد. او پس از سه سال تحقیق و آزمایش به نتایج زیردست یافت: بیماری اسماء الحسنی بیماری اسماء الحسنی بیماری اسماء الحسنی بیماری اسماء الحسنی سرطان اَللهُ جَلَّ جَلاَلُهُ روده‌ها  اَلرَّزَّاقُ اعصاب اَلْمُغْنِیُّ سینوزیت اَللَّطِیفُ اَلْغَنِیُّ ستون فقرات اَلْجَبَّارُ درد معده اَلرَّزَّاقُ سردرد اَلْغَنِیُّ دردگوش اَلسَّمِیعُ غده‌ی تیروئید اَلْجَبَّارُ ریه اَلرَّزَّاقُ چشم اَلنُّورُ الْبَصِیرُ کلیه اَلْحَیُّ شریان‌ها اَلْجَبَّارُ عضله‌ی قلب اَلرَّزَّاقُ عصب چشم اَلظَّاهِرُ مثانه اَلْهَادِیُ پانکراس اَلْبَارِیءُ غده تیموس الْقَوِیُّ شریان چشمی اَلْمُتَعَالِ پروستات اَلرَّشِیدُ , ...ادامه مطلب

  • تمام ثانیه ی عمر مان باید تجلیل از محبوب مان باشد. صلی الله علیه وسلم...

  • بسمه تعالی و به نستعین! السلام علیکم و رحمت الله و برکاته، جا دارد قبل از همه حضور تان را در وبلاگ جهادستان خیر و مقدم بگویم امیدوارم وقت خوشی با ما داشته باشید. هدف از راه اندازی این وبلاگ رضای الله جل جلاله است. زیرا بدون رضای او هیچ حرکتی به جایی نمی رسد.وبلاگ جهادستان یک وبلاگ اجتماعی و اصلاحی است، و معنی جهاد، جهد و کوشش، و تلاش رسیدن به درجه کمال انسانی، دور کردن زشتی ها پلشتی ها و آوردن خوبی ها در زندگی و جامعه انسانی است. ما معتقد هستیم که اصلاحات از فرد شروع، به فامیل و بعداً به اجتماع گسترش پیدا می کند. کوشش ما بر این است، تا پیام صلح و برادری و اخوت را به جهانیان برسانیم، چنانچه وبلاگ قبلی (خراسانیان) نیز برای همین هدف راه اندازی شده بود. بدون موجب توسط جمهوری اسلامی(؟) ایران مسدود گردید. متأسفانه نبود مطالعات دقیق از آموزه های اسلامی، مغز یک تعداد از مسلمانان را خمود و جمود نگاه داشته است، و این نقیصه باعث شده که اسلام و مسلمانان را بر جهان چیز دیگری معرفی کنند. خداوند به همه ما توفیق بدهد، تا معنی درست از مسلمان زیست را بدانیم، و پیام اسلام را که پیام صلح و امنیت است به جهانیان با ابزار در دست داشته برسانیم.ما به رضای الله حرکت داریم هر که در این مسیر سنگ اندازی می کند، آن سنگ خودش را نابود خواهد کرد، ان شاالله...تاریخ شروع فعالیت وبلاگ جهادستان 21 اسد 1391 ماه مبارک , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها