جهادستان

متن مرتبط با «برادر» در سایت جهادستان نوشته شده است

داستان دو برادر در مزرعه...

  • می گویند: دو برادر در مزرعه ای در کنار یکدیگر زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوءتفاهم کوچک با هم جر و بحث کردند و اختلاف بین آنها زیاد شده و از هم جدا شدند.روزی برادر بزرگ تر دید برادر کوچک تر بین دو مزرعه و خانه هم، نهری ایجاد کرده و آن را نشانه‌جدایی و کینه برادر کوچک تر پنداشت. لذا نجاری را آورد و به او سفارش داد با الوارهایی که در انبارش داشت، بین خانه او و برادرش حصاری چوبی ایجاد کند تا دیگر او را نبیند؟ سپس برادر بزرگ تر بیرون رفت و هنگامی که عصر به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد! حصاری در کار نبود، نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود. برادر بزرگ تر باعصبانیت به نجار اعتراض کرد. در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل، فکر کرد که برادرش دستور ساختن آن را داده است. لذا از روی پل عبور کرد و برادر بزرگ تر اش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست! وقتی برادر بزرگ تر برگشت، دید که نجار جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد. نجار گفت: «دوست دارم بمانم، ولی پلهای زیادی هست که باید بسازم.» بخوانید, ...ادامه مطلب

  • قصه دو برادر...

  • می گویند: دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود.شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند. یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت:‌درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند.بنابر این شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت:‌ درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود.بنابر این شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگرمساوی است. تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبار ها به یكدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند، و گریه کردند... الله متعال اخوت و برادری را در میان جمله ی مسلمین حفظ کند. , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها