داستان دو برادر در مزرعه...

ساخت وبلاگ

می گویند: دو برادر در مزرعه ای در کنار یکدیگر زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوءتفاهم کوچک با هم جر و بحث کردند و اختلاف بین آنها زیاد شده و از هم جدا شدند.
روزی برادر بزرگ تر دید برادر کوچک تر بین دو مزرعه و خانه هم، نهری ایجاد کرده و آن را نشانه‌جدایی و کینه برادر کوچک تر پنداشت. لذا نجاری را آورد و به او سفارش داد با الوارهایی که در انبارش داشت، بین خانه او و برادرش حصاری چوبی ایجاد کند تا دیگر او را نبیند؟ سپس برادر بزرگ تر بیرون رفت و هنگامی که عصر به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد! حصاری در کار نبود، نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود. برادر بزرگ تر باعصبانیت به نجار اعتراض کرد. در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل، فکر کرد که برادرش دستور ساختن آن را داده است. لذا از روی پل عبور کرد و برادر بزرگ تر اش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست! وقتی برادر بزرگ تر برگشت، دید که نجار جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد. نجار گفت: «دوست دارم بمانم، ولی پلهای زیادی هست که باید بسازم.»

جهادستان...
ما را در سایت جهادستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ejahadistan3 بازدید : 113 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 22:17